علی محمد حسام فر Ali Mohammad Hesamfar

وبسایت شخصی علی محمد حسام فر
دسته بندی ها: اخبار

شبکه های فارسی زبان خارج و بحران هویت

فروردین ۴, ۱۳۹۳ | توسط hesamfar | دسته بندی اخبار

انسان ها معتقد به هر دینی باشند، کتاب های مقدس را دینشان در برهه های مهم زندگی حاضر می کنند. اما کسی مثلا دیوان شعر سر سفره ی هفت سین نمی گذارد.دیوان سوزنی سمرقندی یا شاملو را سر سفره ی عقد نمی گذارند و مسافر از زیر دیوان خیام رد نمی شود.
جایگزین کردن شاهنامه، برای کنار زدن فرهنگ دینی است.تا پارسال حافظ می گذاشتند، و امسال شاید به خاطر ریش سفید جمشید شاه، شاهنامه. و تمایلات دینی هر دو شاعر البته مشخص است و در اشعارشان پیدا. اما سیاست گذاری این شبکه ها که همگی تصمیم گرفتند هماهنگ با هم ابتدا دیوان حافظ و حالا شاهنامه را جایگزین قرآن کنند، بحث دیگری است.

در همین باره، سینا علی محمدی در جام جم آنلاین نوشت:

 

 

 

طراحان جنگ نرم در آن سوی آب‌ها در برنامه‌های نوروزی خود، این بار سیاست را تقریبا به حاشیه رانده و تمام توان خود را بر تبلیغ سبک زندگی (life style) غربی و ایجاد تقابل میان ایران و اسلام متمرکز کرده بودند. 


فارغ از این که وجود کلام‌الله مجید در سفره‌های هفت‌سین ایرانیان ، قرائت آن پیش از لحظه تحویل سال توسط بزرگ خانواده و همچنین قرار دادن پول لای صفحات قرآن به عنوان تبرک و عیدی، ریشه در چه تفکر و فرهنگی دارد؛ حذف و جایگزینی‌اش با حافظ یا فردوسی به واقع غیرمنطقی و غیرمعقول می‌نماید.

گروهی که معتقدند نوروز ایرانی، نیازی به کتاب عربی (قرآن) ندارد و بهتر است حافظ را به جای آن قرار دهیم قطعا با هر دو کتاب بیگانه هستند و حتی نمی‌دانند که دیوان حضرت لسان‌الغیب با این مصراع عربی آغاز می‌شود:

الا یا ایها الساقی ادرکاسا و ناولها…

فردوسی، شاعری که «عجم، زنده کرده ست بدین فارسی»، همواره مسلمانی موحد بوده است و جای جای شاهنامه‌اش گواهی است واضح بر این ادعا:

جهان را بلندی و پستی تویی/ ‌ ندانم چه‌ای هرچه هستی تویی

اما حتی اگر میزان، تقدم و تاخر زمانی باشد و این که سفره هفت‌سین متعلق به جشنی ۲۵۰۰ ساله است و قرآن به آن افزوده شده، باز هم باید گفت که دیوان حافظ یا شاهنامه فردوسی در مقایسه با قرآن کریم عُمری کوتاه‌تر دارند. 

واقعیت این است که برنامه‌‌سازان غربی به‌خوبی دریافته‌اند برای رسیدن به اهداف خود، نخستین قدم تفرقه‌افکنی و ایجاد شبهه در باورهای ملی و آیینی مردم ایران است؛ هراس آنها از اتحاد و همدلی است و از همه ابزارهای لازم برای برهم زدن این وحدت و انسجام بهره می‌برند غافل از این که در همین ادبیات فخیم ایران زمین، مولانایی وجود دارد که عمق نفوذ اندیشه و کلامش مرزهای جغرافیایی و فرهنگی جهان را درنوردیده و هم او گفته است:

شیر خدا و رستم دستانم آرزوست!


دوقطبی شدن جامعه، خطری جدی

دی ۹, ۱۳۹۲ | توسط hesamfar | دسته بندی اخبار

۱. استارتر چیست؟
وسیله ای در خودرو؟ بخشی از دوربین عکاسی؟ با پیش غذا؟
شاید هم اصلا برای شما معنی نمی دهد!
این که شما برنامه ی بفرمایید شام شبکه ی من و تو رو دیده باشید یا نه، تعیین می کند که کدام معنا در ذهن شما نقش می بندد.

استارتر هم وسیله ای است در دوربین عکاسی و هم اسم فرنگیِ پیش غذاست. وقتی  یک رسانه ی خاص، حتی معنی یک کلمه را برای ما متفاوت می کند، می شود نتیجه گرفت که افرادی که دو رسانه ی متفاوت تغذیه ی فکر می شوند، بعد از سال ها ذهنشان پر است از واژه ها و تعبیرات متفاوت و حتی متضاد. فرض کنید بعد از سال ها عده ای که رسانه ی A را پی گیری می کنند، به یک موجودیت بگویند میز و بینندگان تلویزیون B به همان جسم صندلی بگویند.

۲. دوپاره شدن جامعه، به نحوی که گروهی بقای خود را در نبودن دیگران ببیند، نتایج فاجعه باری به بار خواهد آورد. آن چه امروز در سوریه، مصر، بحرین، لبنان و سودان جنوبی و بسیاری دیگر از کشورها می گذرد، نتیجه ی قطبی شدن جامعه و دوپاره شدن آن است.
رسانه های قطبی نقش اساسی در ایجاد این دوپارگی دارند و این روند از ناآگاهی طرف ها از دیدگاه های هم، نداشتن توان گفتگو و خشونت کلامی آغاز می شود و در نهایت به  خشونت فیزیکی، کشت و کشتار و سرکوب می انجامد.ممکن است در ظاهر یک طرف بر طرف دیگر فائق آید یا  ماجرا سال ها بدون پیروزی یک طرف ادامه داشته باشد.
حالت دوم مشخص است که چه تراژدی بی پایانی است و داستان امروز سوریه است ، و در حالت پیروزی یکی از طرف ها  هم کینه ها در سینه ها باقی خواهد ماند و سال ها آتش زیر خاکستر جامعه باقی خواهد ماند.

 

 

ترس واقعی ترس از تکه تکه شدن فکری جامعه است. رو در روی هم ایستادن خانواده ها و هم کلاسی ها و هم محله ای هاست.از ضایع شدن حق ها باید ترسید و اتلاف نفوس مردم، و اعصابی که از همه جامعه خرد خواهد شد. پیش از واقعه  بعدی، باید در پی علاج بود.

نارنجستان نوروزی

فروردین ۳, ۱۳۹۲ | توسط hesamfar | دسته بندی اخبار, صوتی

 قالب این برنامه ترکیبی و دربردارنده ی بخش های نمایشی و اطلاع رسانی است.این برنامه سعی می کنه هم لحظات شادی برای شنونده های ثابت خودش فراهم کند، و هم اطلاعات لازم رو در اختیار مهمانان نوروزی بگذارد.
گویندگان: علی محمد حسام فر و فهیمه ابراهیم زاده، نویسنده: فرنوش جعفری، کارگردان نمایش ها: لیلا اسرار، نویسندگان این بخش : امیر عفیفی، لیلا اسرار. بازیگران: مهدی مقدر، امیر عفیفی، الهام کشاورزی، لیلا اسرار.

دستیاران تهیه کننده: رفیعی، جعفری
تهیه کننده: علی رضا یزدانپور، فاطمه وکیلی

قسمت پایانی نمایش قصه ی عینکم

دی ۴, ۱۳۹۱ | توسط hesamfar | دسته بندی اخبار, صوتی

نمایش رادیویی قصه ی عینکم. برگزیده هفته ی کتاب ۱۳۹۱

بر اساس داستانی از رسول پرویزی 
نوشته ی علی محمد حسام فر
کارگردان: آرش جمال دینی
تهیه کننده: لیلا اسراری
 بازیگران: آرش جمال دینی، مهنوش رمضانی، اسماعیل مرزبان، علی محمد حسام فر ، شمسی شفیعی، و دیگر بازیگران رادیو فارس
از لینک زیر می توانید قسمت پایانی این نمایش را بشنوید.

soundcloud.com/ali-m-hesam/ghesseye-eynakam-story-of-my


لبه تیغ

شهریور ۱۶, ۱۳۹۱ | توسط hesamfar | دسته بندی اخبار

 

 هفته ی گذشته حادثه ی مرگباری در جاده ی شیراز- کازرون رخ داد که منجر به کشته شدن بیست و یک نفر از هموطنانمان شد.
یاسر جمالی، تهیه کننده ی برنامه ی ” بی تعارف با مسوولان” که سه شنبه ها حدود ساعت سیزده و پانزده دقیقه از رادیو فارس پخش می شود، ترتیبی داده بود که جناب سرهنگ احمدی رییس پلیس راه شمال استان، آقای عشایری مدیر کل راه و شهر سازی، و دکتر فیروزی رییس اوراژانس فارس در برنامه حاضر باشند و در این باره گفتگو کنیم.
نفر اول در استودیو حاضر بود، و دونفر دیگر تلفنی.
به استودیوی پخش که رفتم سرهنگ احمدی ، که نظامی خوش قولی است آنجا حاضر بود. کلامی که پس از سلام و احوالپرسی گفت این بود که:”” درباره این موضوع بهتره صحبت نکنیم، رسانه های بیگانه فضاسازی کرده اند، بهتر است ما فضا را آرام کنیم…”
در این سال ها عادت کرده ام که مطلبی را آماده کنیم و در لحظه ی اخر “ان قُلت” بیاورند. اما نمونه هایی مثل این که دستور سازمانی نیست را می شود کاری کرد. نمونه هایی که نمی شود کاریش کرد، دستورهای سازمانی است. به ویژه مواردی که ناشی از مصوبات شورای تامین استان، یا شورای عالی امنیت ملی است. به وِیژه شق دوم.
جواب دادم، که اجازه بدهید آن گونه که می دانیم عمل کنیم و اعتماد کنید. خب شناختی از من داشتند و اعتماد شد.
برنامه ای به واقع بی تعارف بود، از مشکل راه صحبت شد و خطایی که در ساخت راه آن قسمت جاده بوده است، از غرامتی که قربانیان می توانند از اداره راه و شهرسازی بگیرند، از بقیه ی نقاط حادثه خیز استان، از سیاست گذاری غلطی که منجر به توسعه ی راه های فرعی و غفلت از راه های پر ترافیک منتهی به مرکز استان شده است. هم چنین روند حادثه، جز به جز بررسی شد.
هیچ مساله ای هم اتفاق نیفتاد. و جناب سرهنگ هم بسیار راضی بود که هم دروغ نگفته ایم، هم اطلاعات صحیح به مردم داده ایم و هم جو برنامه متشنج نبوده است.
چند نکته:
یکم: متاسفانه با بسته تر شدن فضای انتقادی در کشور، بعضی مسوولان هم فراموش کرده اند، که انسداد اطلاعات، امری استثنایی است و فقط در جایی که ضرورت اقتضا کند باید اعمال شود.گویی چون به راحتی می توانند، اعمال نظر کنند که فلان چیز مطرح نشود، و نیرویی هم از آن ها بازخواست نمی کند، مدام باید این کار را بکنند.مثل مربی ای که این اختیار را به او داده باشند که هر گاه خواست تایم اوت بگیرد، ومربی هم به قدری افراط کند که بازی اصلا پیش نرود.دوم: مجریان ما، گویی یا می‌توانند پرخاشگر باشند یا منفعل. یعنی انگار اجرا حد وسطی ندارد.یا به اسم چالشی بودن برنامه، با مهمان خود دعوا می کنند یا تبدیل می شوند به ماشین تایید! بحث منطقی و آرام، راه حل بهتری است.

تجربه‌‌های یک مصاحبه گر تلویزیون از واکنش مردم

شهریور ۱۲, ۱۳۹۰ | توسط hesamfar | دسته بندی اخبار

سید طاهر سیاح در الف نوشته است:تجربیاتی که توسط نویسنده در نوشته زیر به آن اشاره می شود تنها تجربه شخصی خود نویسنده بوده و قابل تعمیم به کل جامعه نیست. اما به عنوان یک نمونه از واقعیات جامعه قابل بررسی و تحلیل است.

روزهای پایانی سال ۸۹ و هفته اول نوروز امسال بود که به همکاری با یک گروه برنامه ساز سیما در یک برنامه تلویزیونی زنده دعوت شدم. در این مدت بنا به ضرورت و با درخواست تهیه کننده برنامه قرار شد درسطح شهر به عنوان گزارشگر برنامه از مردم سوال کنم. این شد که به همراه عوامل به عنوان گزارشگر تلویزیون میان مردم رفتیم تا گزارشی که تهیه کننده برنامه درخواست کرده بود را ضبط کنیم.

واکنش مردم مختلف با دیدن دوربین و بعد از اینکه می فهمیدند ما از صدا و سیما هستیم مختلف و جالب بود. نکته اول و مشترک این بود که هیچ کسی با دیدن دوربین صدا و سیما حداقل راحت برخورد نمی کرد، همه احساس می کردند باید مقابل نمایندگان و دوربین تلویزیون ایران بطور خاص رفتار کنند.

یکی فکر می کرد باید به ما دلگرمی بدهد و مثلا ما را خیلی تحویل بگیرد تا اگر اشخاص دیگر به ما کم لطفی کردند ما ناراحت نباشیم. (در حوالی بازار تهران) عده ای داوطلبانه به سمت ما می آمدند تا از آنها هم تصویر بگیریم .(اطراف میدان آزادی) آن یکی موقع دیدن دوربین تلویزیون متلک سیاسی به ما می انداخت (پارک لاله). عده ای از جوان ترها با خنده برای ما ادای گزارشگران معروف تلویزیون را در می آوردند. بطوریکه بعضی هایشان خیلی بامزه گزارش های پخش شده از تلویزیون را برایمان اجرا می کردند. (پارک لاله) عده ای هم رفتاری می کردند که متوجه نمی شدم و تصویربردارمان می گفت که دارند ادای فلان شبکه ماهواره ای را در می آورند. (پارک چیتگر)

اما بعد از یکی دو روز کاملا متوجه شده بودم که چرا گزارش هایی که تلویزیون از مردم در سطح شهر نشان می دهد اینقدر سرد و بی روح است. چون اولا افرادی که تحصیلکرده تر بودند و معلوم بود صاحب نظرند به هر دلیلی به راحتی مصاحبه نمیکردند. به طوری که در طول چهار پنج روز تنها موفق شده بودیم که با دو سه نفر که تحصیلات لیسانس به بالا داشتند مصاحبه کنیم. ثانیا درصد بالایی از سایر افرادی که بعد از حاشیه های فراوان حاضر به مصاحبه با ما می شدند اصلا در مورد موضوع مورد نظر ما (که خیلی هم سخت نبود) صاحب نظر نبودند، بطوریکه گاهی مجبور بودم جواب های احتمالی را قبل از شروع مصاحبه برای آنها مرور کنم که قراره ازشون چه سوالی بکنم و توضیح می دادم در جواب تک تک سوالات من چه جواب هایی می تونن بدن و خیلی اوقات اونا هم دقیقا عین جملات من رو موقع مصاحبه تکرار می کردند.

و در آخر هم تمامی آن مصاحبه ها با وجودی که تهیه کننده برنامه هرگز از نتیجه مصاحبه های گرفته شده از سطح شهر راضی نبود؛ پخش شد.

اما در تابستان امسال تجربه متفاوتی داشتم. به همراه تعدادی از دوستان خوشفکر، هم سن و جوان (که به قول خودشان بخاطر اینکه هیچ پارتی و رابطه ای ندارند فکر ساخت کار برای تلویزیون را هم نمی کنند) وارد همکاری برای ساخت یک مستند شدم. این بار هم به همراه آنها اما نه به عنوان نماینده صدا و سیما، بلکه به عنوان یک گروه جوان مستندساز برای گرفتن تصویر به سطح شهر رفتیم.

در تجربه قبلی تا آنجا که بیاد دارم حتی یکبار هم با جوانی که زیر بیست و پنج سال سن داشته باشد گفت و گو نداشتیم، اما اینبار به جرات همه سوژه هایمان زیر بیست چهارسال سن داشتند. البته  موضوعی که اینبار برای تصویربرداری آن رفته بودم به شدت جذاب تر از تجربه قبلی بود و اساسا موضوعی جوان پسند بود. اما حقیقتا مهمترین دلیلی که در ایجاد ارتباطمان با جوانان موثر بود یک چیز بود. و آن اینکه در جواب این سوال که مستندتان را بعد از ساخت چه می کنید پاسخ می دادیم که احتمالا بعد از اینکه کار تکمیل شد، پس از تایید خودتان، کار را در اینترنت، و روی فیسبوک و یوتیوب منتشر می کنیم. این بود که با توجه به سرعت بالای گسترش شبکه های اجتماعی بین جوان تر ها، آنها اشتیاق پیدا می کردند ویدیویی از خودشان را در صفحات شبکه های اجتماعی شخصی به اشتراک بگذارند و به راحتی با ما همکاری می کردند.

با توجه به اتفاقات بالا در مجموع اینگونه به نظر می آید که تلویزیون ایران یا به قول برخی رسانه ملی، هم خیلی از متن مردم جامعه ایران فاصله دارد و هم فاصله ندارد. فاصله دارد از این جهت که همه افراد جامعه حاضر به مصاحبه با تلویزیون ملی کشورشان که با پول مالیات و ثروت خودشان اداره می شود نبودند. و از این جهت فاصله ندارد که معلوم بود غریب به اتفاق آنها اکثر برنامه های تلویزیون را  نگاه می کنند. چرا که معلوم بود با برنامه های مختلف سیما آشنایی دارند. و مشخص است که همه برنامه های تلویزیون چه با کیفیت و چه بی کیفیت را می بینند.

تقریبا این اتفاق نظر وجود دارد که ساختار رسانه ای در کشور ما حالتی دارد که تلویزیون تاثیرگذارترین رسانه ایران است، و از طرفی در هر کشوری رفتار رسانه های غالب، طرز فکر افراد جامعه را شکل می دهد.

حال برای بخش قابل توجهی از بدنه عادی جامعه ایران تلویزیون یا تنها رسانه مورد استفاده است و یا اینکه تلویزیون در تعیین طرز فکر آنها نقش محوری دارد. اما تلویزیون ایران امروز با مخاطبین میلیونی خود چه می کند؟ اخبار شبکه های مختلف سیما قالب مشخص و ثابتی دارد که هر روز تکرار می شود. رشد بحران اقتصادی در آمریکا و اروپا، تصاویری از چالش های مختلف اجتماعی در غرب، اخبار و تصاویری از بیداری اسلامی در منطقه، ناتوانی اوباما از حل مشکلاتی که در آمریکا هر روز بیشتر می شود، پخش جملات مدیری که پس از افتتاح یک پروژه عمرانی مشغول منت گذاشتن است و مردمی که دارند از بابت افتتاح یک پل یا مدرسه از مسئولین مربوطه تشکر می کنند، و هرچند وقت یکبار پخش خبری که با این جمله آغاز می شود: دستاوردی دیگر برای متخصصان داخلی کشورمان در زمینه … ، سرفصل هر روزه خبرها را تشکیل می دهد.

حال شما طرز فکر کسی را تصور کنید که به رسانه ملی کشورش اعتماد کرده و هر روز اخبار را  از تلویزیون ایران پیگیری می کند. البته که چنین کسانی در کشور وجود دارند. و تصور کنید که آنها قاعدتا هرگز نمی دانند که مثلا در سوریه چه خبر است. چون اگر ارتش سوریه در خیابان ها مردم را با سلاح جنگی بکشد، حتی یک کلمه از آن خبردار نمی شوند. یا مثلا اگر پارچه فروشان بازار تهران بجای دو هفته، دوماه هم به مشتریانشان پارچه نفروشند تلویزیون حتی یک خبر از آنها منتشر نمی کند و مردم خبردار نمی شوند، اما اگر خدای نکرده کارکنان متروی لندن یا فلان کشور اروپایی بخواهند یکی دو روز اعتصاب کنند، کل کشور ایران از دو روز قبل از شروع اعتصاب از آن خبر دارند.

اما درباره این سوال که چرا تلویزیون اینگونه عمل می کند؛ پاسخ به نظر روشن است. تلویزیون در طی سال ها عادت کرده است مخاطب خود را افرادی فرض کند که هرگز قدرت تحلیل ندارند. و درباره هرچه که از تلویزیون پخش می شود حتی سوال نمی کنند و قرار است مخاطبینش مثل کودکان همه چیز را همان گونه که تلویزیون می گوید قبول کنند. اما نکته در اینجاست که برای مثال امروز همه حتی فدائیان داخلی و خارجی جمهوری اسلامی هم می دانند که هنوز اقتصاد آمریکا با اختلاف، قوی ترین اقتصاد دنیا است. البته این به این معنی نیست که تلویزیون خدای نکرده به مردم دروغ می گوید. در حال حاضر اقتصاد آمریکا با دوران اوج خود به شدت فاصله گرفته است. اما اینکه هر روز در خبرها برایمان آمار بیکارهای آمریکا در طی سال های مختلف تکرار می شود هرگز صورت خوشی ندارد.

اینکه پارچه فروشان هم به مردم پارچه نمی فروشند به خودی خود هرگز تهدیدی برای امنیت ملی نیست و انتشار خبر آن هم هرگز به یاس عمومی دامن نمی زند. به شرطی که انتشار خبر آن همراه با تحلیل باشد و رسانه به مخاطبین خود اندکی اعتماد کند که اگر خواسته پارچه فروشان و خواسته مسئولین مربوطه همزمان پخش شود خود مخاطبین اینقدر می فهمند که تشخیص دهند اگر خواسته پارچه فروشان به حق باشد حق خود را می گیرند و اگر قصد زیاده خواهی داشته باشند حکومت با آنها برخورد لازم را می کند. اما تلویزیون این خبر را پخش نمی کند، چون فرض را بر این گرفته است که مخاطبانش قرار نیست اصلا تحلیلی انجام دهند و به این نتیجه برسند که در یکی از اصناف کشور مشکلی بوجود آمده و مسئولان مربوطه درحال رایزنی و تلاش برای حل موضوع هستند و بزودی قرار است بعد از رسیدگی حق به حق دار برسد.

اخبارسیما در اینگونه موارد کاملا سکوت می کند و خبر را نگه می دارد و بعد از اینکه موضوع کاملا حل شد، با پخش تصاویری از مغازه های پارچه فروشی که باز است، خبر خود را به این شکل تنظیم خواهد کرد: “سرانجام پس از کش و قوص های فراوان قاسم نوده فراهانی و مسئولان صنف پارچه و نمایندگان اداره مالیات بر ارزش افزوده در جلسه ای مشترک به توافق رسیدند و به اعتصاب چند هفته ای پارچه فروشان خاتمه دادند”. اینجاست که تازه بعد از چندهفته مخاطبینی که قرار نیست اهل تحلیل باشند خبردار می شوند که بله چند هفته است که صنف پارچه تعطیل است و الحمدلله به لطف همت مسئولین عزیز و خدمتگذار این مشکل هم برطرف شده است.

متاسفانه مدیران اخبارسیما با وجودی که می دانند بخاطر توهین به شعور مخاطبین خود مدت ها است که اعتماد تحصیلکرده تر ها را از دست داده اند و امروز همزمان با رشد تلویزیون های فارسی زبان خارجی با معضل جدیدی به نام کاهش مخاطب عام نیز روبرو هستند، رویکرد خود را عوض نمی کنند.

مدیران فرهنگی کشور و تلویزیون ایران باید بدانند که تا زمانی که درهای تلویزیون به روی جوان های با استعداد وطنی بسته و برای ایده های کهنه شده تلویزیون های مختلف غربی باز است، اقبال عمومی به سمت پر مخاطب ترین رسانه کشور تمایل پیدا نمی کند.

مدیران فرهنگی و تلویزیونی باید بفهمند که اگر مردم ایران اسلامی بدانند که یک برنامه تلویزیونی را جوانان کشور خودشان با ایده و فکر خود و بدون اینکه قصد کپی کاری داشته باشند ساخته اند. به آن اقبال بیشتری دارند تا برنامه های پرهزینه و پرحاشیه ای که عینا از روی مدل های خارجی ساخته می شود.

اگر تلویزیون ایران به جایی برسد که چشم و گوش جامعه، همدرد مردم و حساس به دغدغه های همه ملت ایران (نه صرفا شمیران نشین ها) باشد و مدیران نالایق کشور از نظارت دقیق و حرفه ای آن حساب ببرند، آن روز است که تلویزیون رسالت خود را انجام داده و می تواند رسانه ملی باشد.

باید توجه کنیم اگر جوان ها بودند که در عرصه های مختلف علمی و پژوهشی بدون کمک غربی ها برای کشور افتخار آفرینی کردند، اگر قرار باشد در عرصه های فرهنگی هم برای این کشور کاری انجام شود، انجام آن تنها توسط همین جوان های با استعداد قابل انجام است نه با عناصر متصلبی که اسیر قالب های عادت خوشند و در تلویزیون ایران انحصار تشکیل داده و درهای رسانه ملی را به روی جوانان با استعداد ایرانی بسته اند.

آوینی: تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که “حدیث نفس” باشد ننویسم و دیگر از “خودم” سخنی به میان نیاورم

فروردین ۲۱, ۱۳۹۰ | توسط hesamfar | دسته بندی اخبار

اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است… با شروع انقلاب تمام نوشته‌های خویش را – اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و… – در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که “حدیث نفس” باشد ننویسم و دیگر از “خودم” سخنی به میان نیاورم… سعی کردم که “خودم” را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد، و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام.